نویسنده: دکتر رحیم مسلمانیان قبادیانی




 

نظامی که نظم دری کار اوست *** دری نظم کردن سزاوار اوست

حکیم نظامی گنجوی (530-614 ه‍.) بنیانگذارِ پنجگانه (خمسه)سرایی در ادبیات فارسی و تاجیک، در شمار همان خداوندانِ سخن می‌آید که نام نیکشان بیش از پیش مشهورتر می‌گردد و آثار پُربارشان بیشتر از پیشتر در خدمت آدمان قرار می‌گیرد. بی‌گمان، جهان به سوی فرهنگ و تمدن هرچه تندتر گام بردارد، شهرت و خدمت بزرگوارانی مانند همین شاعر، همان اندازه افزون‌تر خواهد شد.
اگرچه درباره‌ی این بزرگمرد و آثار جاویدانه‌ی وی بسیار گفته‌اند، به نظر می‌رسد، گفتنی‌هایی هنوز در پیش هست. یکی از چنین گفتنی‌ها درباره‌ی واژه‌ای خواهد بود، از داستان لیلی و مجنون یعنی: «بیدار تَرَک»؟ یا «بیدار تُرْک».
بهانه‌ی تصنیفِ داستان روشن است: شروان شاه اخستان خواسته تا عشق لیلی و مجنون را به نظم درآورد. وی در ضمن این معنی را هم اشارت کرده، که داستان به زبانی بلند، یعنی دری باشد، نه به ترکی:

ترکی صفت (1) وفای ما نیست *** ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید *** او را سخن بلند باید (2)

از این اشاره برمی‌آید که نظامی ترکی را نیز بلد بوده. این نکته بحثی به دنبال آورده که خواهد آمد. و اما اینجا نگاهی به ترجمه‌های روسی همین تکه باید افکند.
نخستین ترجمه‌ی علمی روسی را، تا آنجا که آگاهی هست، ایران‌شناس شهیر روس استاد برتلس انجام داده است:
Vernāst nasha ne ātlichaetsiya tiurkskimi svāiystvami
[pāetāmu] na tiurkskiy lad slāva nam ne pādābaiut. Tāmu, ktā rāditsiya iz visākāgā rāda,
nuzhni I visākiye slāva. (3)
این ترجمه، اگرچه چندان دقیق نیست، اما از اصل دور هم نیست.
به دنبال، ادبیات‌شناس تاجیک، شادروان پروفسور سعدالله اسدالله‌یف که روی این داستان تحقیقی جداگانه انجام داده بود، کمی تغییرات در مصراع دوم وارد نمود:
Tiurkskiye svāystva nam ne pādābaiut. (4)
ترکیبِ موردنظر «ترکی، صفتِ» یا «ترکی صفتی» است که موجبِ گوناگون فهمی شده، چنانکه بعضی آن را turkīsifatī خوانده‌اند، با «یای» نسبت، همچون یک واژه‌ی مرکب، و گاهی turkī - - sifati، یعنی با کسره‌ی اضافه، همچون دو واژه.
همین ترکیب در ترجمه‌ی برتلس: tiurkskiy lad معنیِ «سبک ترکی» را دارد، در ترجمه‌ی اسدالله‌یف: tiurkskiye svāystva «ویژگی ترکی» را.
و اما ایران‌شناس مشهور آذربایجان شوروی، پروفسور رستم علی‌یف که ترجمه‌ی روسی لیلی و مجنون را انجام داده است، آن را در شکل tiurkstvā آورده (5) که معنی «ترکی‌گری» را دارد، و به اصل هم نزدیکتر می‌نماید.
میتوان گفت، این گوناگون‌فهمی دو سبب دارد: اصلی و فرعی. سبب اصلی در نزاکت‌های زبان پارسیِ دری نهان است که بزرگوارانی مانند حکیم نظامی، نازکترش کرده‌اند: هر واژه و عباره می‌تواند چند تابشِ معنوی داشته باشد. و اما سبب فرعی در عین زمان، مربوط می‌شود به ترکیب مورد نظر: یعنی آن در اصل «ترکی صفتی» بوده؟ و یا «ترکی، صفتِ...»؟
همین بیت در چاپ‌های ایران صورت‌های گوناگون دارد، چنانچه:

ترکی صفت «صفتی» وفای ما نیست *** ترکانه سخن سزای ما نیست (6)

نقل از متن استاد وحید دستگردی است. روشن است که مصراع یکم ناروان بوده، و هرگز و هرگز حکیم نمی‌تواند چنین بگوید.
عینِ همین صورت در چاپ نعمانی – درویش نیز دیده می‌شود. (7)
و اما در چاپ نسخه‌ی قلمی سال 718 ه‍. کمی دیگر است:
ترکانه صفت وفآء ما نیست
ترکانه صفت رآه ما نیست (8)
این متن هم چندان درست نیست.
و اما شکلی که در شهرهای دوشنبه و مسکو به چاپ می‌رسد، و درست هم هست، همان است که در بالا آورده شد، و شرحش هم تقریباً همان است که استاد وحید دستگردی گفته: «وفای ما چون ترکان، و عهد ما چون سلطان محمودِ ترک نیست که شکسته شود. پس آن‌گونه سخن که سزای پادشاهان ترکست، برای ما ناسزاوار است. ما را نسبتِ کیانی بلند است، باید سخنی که به نام ما ساخته می‌شود، بلند باشد» (9).
این صحبت همین جا باشد، نگاهی به ترجمه‌های شاعرانه باید افکند.
نزاکتِ شعریِ ما سه اندازه‌ی سنتی را داراست: 1- تصویر شاعرانه، 2- جنبه‌ی معنوی، 3- وزن و قافیه. این بُعدِ سومی هنگام برگردان مانعه‌ای چندان ایجاد نمی‌کند: خواه و ناخواه از میان می‌روند و ترجمان از روی قانون‌های زبان، خودش وزن و قافیه اختیار می‌کند. گفتنی است، ترجمانی نازک طبع می‌کوشد طبیعت وزنِ اصل را درست دریابد و معادل همان را در شعر خود پدید آورد. و اما دریافتِ معنیِ اصلیِ شاعرانه و تابش‌های آن، و گنجاندنِ آن در وزن و قافیه‌ی دلخواه، کار ساده‌ای نیست.
شعر مورد نظر، تا آن جایی که آگاهی هست، دو ترجمه‌ی شاعرانه داشته است.
ترجمه‌ی پاول آنتوکلسکی (10):
Nā k tiurkskim nravam neprichasten dvār Nam tiurkskiy neprilichen razgāvār. (11)
یعنی: کاخ [ما] به رسوم ترک‌ها ربطی ندارد سخن ترکانه شایسته‌ی ما نیست.
ترجمه‌ی خانم تاتیانا اِسترشنیاوا (12):
Mi vā dvārtse ne terpim. tiurkskiy dukh, I tiurkskiye slāva nam rezhut slukh. (13)
یعنی: دربار ما روح ترکی را تاب ندارد / و سخنان ترکی گوش ما را می‌خراشند.
در زمینه‌ی همین ترکیب گفت‌وگوهایی درگرفت سُست پایه، بویژه در آذربایجان شوروی.
طوری که گذشت، استاد وحید دستگردی تخمین کرده: اشاره‌ی اخستان به عهدشکنی محمود است پیشِ فردوسیِ بزرگ. و اما برتلس بر این گفته شبهه دارد. (14) وی احتمال داده که این تکه دست‌کاری شده باشد. (15)
چهره‌هایی از آذربایجان شوروی، همانند: نویسنده اردوبادی (16)، پژوهشگر مراد خانف (17)، پژوهشگر حمید آراسلی (18)، ادبیات‌شناس محمد عارف (19) معتقدند که: نظامی خواسته داستان را به زبان خود، یعنی آذربایجانی انشاء کند، و اما اخستان مانع شده، و ناچار، به فارسی سروده.
رمان‌نویس مشهور میرزا ابراهیمف در پیشگفتاری که برای «لیلی و مجنون» نوشته است، گفته : سپارش اخستان که داستان نه به زبان مادری شاعر، یعنی آذربایجانی، بلکه به زبانی بیگانه – فارسی – تألیف گردد، شاعر بزرگ را سخت آزرده کرد. (20) ترجمانِ ترکیِ آذربایجانیِ همین داستان، پروفسور مبارز علیزاده نیز همین عقیده را به قلم داده (21).
پروفسور علی‌یف که ترجمه‌ی علمیِ روسی «لیلی و مجنون» - را انجام داده، اشاره‌ی اخستان را درباره‌ی پاداش، به تمام رد نمی‌کند. نکته اینجاست که: نظامی، پیش از این، داستانِ خسرو و شیرین را سیروده، و به اتابک جهان پهلوان پیشکش نموده، و او با شادمانی پذیرفته، و پاداشی شایسته وعده داده، «ولی متأسفانه، جهان پهلوان همیشه در میدان نبرد حضور داشت، و با گناهِ مأمورانِ بی‌مسئولیت، شاعر چیزی دریافت نکرد» (22).
نامبرده دلپُرانه نتیجه می‌گیرد: «اخستانِ یکم که نژادش را خودپسندانه به خاندان «والای» ایران باستان - ساسانیان - چسپانده، و افتخار به نسب داشته، و بدبینِ ترکان بوده، خواسته با استفاده از شرایط، غضب خود را بر سر دشمنان سیاسی‌اش فرو ریزد» (23).
اگرچه انگیزه‌ی سیاسی این ماجرا را نمی‌توان به تمام رد کرد، ولی هم‌زمان، ویژگی‌های زبان‌ها را نیز نادیده گرفتن درست نخواهد بود. همان‌طوری که استاد برتلس می‌گوید: «در آسیای میانه، در سده‌ی 12 م. زبان‌های ادبی ترکی شکل یافته بودند، و اما در منطقه‌ی قفقاز در این مورد اطلاعی در دست نیست» (24). برداشت استاد اسدالله‌یف از همین بیت خیلی هم روشن است: ویژگی‌های زبانی، «سبکِ شاعرانه است، نه بیشتر». (25)
پروفسور علی‌یف سخت بر این باور است که اخستان مجبور کرده، تا نظامی داستان را، نه به زبان مادری خود، انشاء کند. برای تقویت فکر خود، وی روی به مصراع‌های بعدی می‌آورد:
چون حلقه‌ی شاه یافت گوشم *** از دل به دماغ رفت هوشم
نه زهره که سر ز خط بتابم *** نه دیده که ره به گنج (26) یابم
سرگشته شدم در آن خجالت *** از سُستی عمر و ضعفِ حالت
کس محرم نه که راز گویم *** وین قصه به شرح باز گویم (27)

از این تکه چنین معنی نمی‌توان برکشید که نظامی به خاطر زبان آزرده شده و قهر کرده باشد. آنچه برمی‌آید و روشن است، این است: سپارش، بسیار بلند است، اما «خجالت از سُستی عمر و ضعف حالت».
پروفسور علی‌یف با اطمینانی کامل نوشته: «نظامی آتش غضبِ خود را فروبُرد و در چهار ماه داستان لیلی و مجنون را به پایان رساند» (28). وی در ادامه می‌گوید: «وی تصمیم گرفته، در حمله‌ی اخستان بر مقابل ترک‌ها پاسخ بگوید، و آن را در خاتمه‌ی کتاب جای داده، چراکه نخواسته شروان شاه را در همان آغاز برنجاند، بلکه او را وادارد که داستان را تا پایان بخواند. شاعر خطاباً به اخستان گفته» (29) که اصل فارسی آن تکه این است:

گرچه دل پاک و بخت پیروز *** هستند تو را نصیحت آموز
زین ناصح نصرت الهی *** بشنو دو سه حرف صبحگاهی
بنگر که جهان چه سر فشاندست *** وز چند ملوک باز ماندست
بیدار شهی به کاردانی *** بیدار ترک شو، ار توانی (30)

پروفسور علی‌یف این تکه را چنین ترجمه کرده است:
Khātya chistāe serdse i pābedānāsnāe schastye I yavliyayutsiya tvāimi dābrimi sāvetchikami, Vse zhe I āt etāgo sāvetchika s bāzhyey blagādatyu Vislushay dva-tri slāvā, slāvnā utrenniyiu malitvu.
Pāsmātri, skālkā gālāv pāgubil mir I skālkā tsarey ān perezhil.
Ti, bditelniy shakh, znayushiy svāye delā, Stanāvis zhe [teper], esli smāzhesh, bditelnim tiurkām.
ترجمه‌ی روسی سه بیت نخست ایرادی ندارد، و اما بیت پایانی را نمی‌توان پذیرفت. برگردانِ فارسیِ این بیت چنین خواهد بود:

تو شاهِ بیداری هستی، کار خود را می‌دانی *** باش [اکنون]، اگر می‌توانی، تُرْکِ بیداری

روشن است که معنیِ این دو مصراع، دانسته یا ندانسته، از اصل دورافتاده. شاعر گفته: «بیدار شاهی به کاردانی است»، ترجمان آورده: «تو شاهِ بیداری هستی و کار خود را می‌دانی».
و اما عیبی جدی‌تر در مصراع دوم ره یافته است. شاعر گفته : «بیدارتر بشو، اگر می‌توانی»، ترجمان آورده: «باش اکنون تُرْکِ بیداری، اگر می‌توانی». یعنی کلمه‌ی «بیدار تَرَک» [bedortarak] «بیدار تُرکْ» [bedorturk] خوانده شده است.
گمان نمی‌رود، نیازی به توضیح هم باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. در نسخه‌های قلمی «ج»، «چ» و «ح» که در چاپ مسکو مورد استفاده قرار گرفته‌اند، «صفتی» آمده، و همین درست هم به نظر می‌رسد.
2. نظامی گنجوی، لیلی و مجنون. متن علمی و انتقادی به سعی و اهتمام اژدرعلی اوغلی علی اصغرزاده و ف. بابایف. مسکو: دانش، 1965، ص 42-43.
3. Bertels E.E. Nizami i Fuzuli. M., 1962, s. 235.
4. Asadulloev S. Layli I Mazhnun v farsiyazichnāy pāezii, t.1. Dushanbe: Dānish, 1981, s. 57.
5. Nizami. Leyli i Mejnun. Per. s farsi, pred. i komm. R. Alieva. -- Baku: Elm, 1981, s. 54.
6. لیلی و مجنون حکیم نظامی. با حواشی و تصحیح وحید دستگردی. تهران: ارمغان، 1313، ص 26.
7. خمسه‌ی حکیم نظامی. مقدمه و شرح حال از پروفسور شبلی نعمانی، به اهتمام م. درویش. تهران: جاویدان، 1366، ص 505.
8. خمسه‌ی نظامی. چاپ عکسی از نسخه‌ی خطی مصور، مورخ 718. با مقدمه‌ی جمال‌الدین شیرازیان، محمدتقی دانش‌پژوه. تهران: مرکز انتشار نسخ خطی، 1368، ص 8.
9. لیلی و مجنون، چاپ وحید دستگردی، حاشیه‌ی ص 26.
10. Pavel Antākālskiy
11. Nizami. Stikhātvāreniya i pāemi. M.: Sāv. Pisatel, 1981, s. 301.
12. Tatyana Streshneva
13. Nizami. Sābr. Sāch. V 5 tāmakh, t. 3. Leyli i Medznun. M.: Khud. Lit. – ra, 1986, s. 30-31.
14. نظامی و فضولی، ص 236.
15. همان، ص 237.
16. Ārdubadi M. S. Azerbaydzhanskaya Literatura epākhi Nizami. Baku, 1941, s. 20.
17. Muradkhanov M. A. Pedagāgicheskiye viskazivaniya Nizami. Baku, 1947, s. 91.
18. Arasli G. Nizami Giyandzhavi i egā tvārchestvo. Dākl. na sessii AN AzSSR, pāsv. 800 – letiyu Nizami. Baku, 1947, s. 10-11.
19. Arif M. Istāriya azerbaydzhanskāy literature (kratkiy ācherk). Baku, 1971, s. 19.
20. Nizami. Leyli ve Mejnun. Filālāzhi terjume, izahlar ve geydler prāf. M. Elizadenindir. Baku : Elm, 1981, s. 6-7.
12. همان، ص 264.
22. Nizami Giyandzhavi. Leyli i Medzhnun. Per. S farsi, Pred. I kāmm. R. Alieva, s. 9.
23. همان، ص 10، 351.
24. نظامی و فضولی، ص 237.
25. Asadullāev S., s. 59.
26. این واژه را «گَنْج [ganj] آورده‌اند، به نظر می‌رسد «کُنْج» [kunj] باشد، چرا که شاعر جایی پنهان شدن می‌خواست.
27. لیلی و مجنون، ص 49.
28. Aliev R. Nizami I egā pāema "Layli I Mejnun", s. 10.
29. همانجا.
30. بیت را شبلی - درویش انداخته‌اند؛ وحید دستگردی در حاشیه آورده با بدلِ «بیدار شهی» به «بیدار شهر» و الحاقی دانسته.

منبع مقاله:
مسلمانیان قبادیانی، رحیم؛ (1383)، پارسی دری، تهران: امیرکبیر، اول.